بابک نیک قلب
نقد تطبیقی آثار کوئیلو و کاستاندا
کارلوس فوئنتِس یک جا در رمان خویشاوندان دور به سه روند اندیشه در کشورش مکزیک و همهی آمریکای لاتین اشاره میکند. او مینویسد پس از پایان جنگ جهانی اول روشنفکرانی که در این قاره میزیستند، یا زیر نفوذ اندیشههای انقلابی نظریه پردازان و رهبران فکری انقلاب کبیر فرانسه از گونهی روسو و ولتر بودند یا شخصیتهایی که به نوعی تفکری ضد انقلابی از گونهی اوگوست کنت داشتند و سرانجام اندیشمندانی که نه به سنتهای انقلابی آنان و نه به " دین انسانیت " اینان، بلکه به ذهنیت عقل ستیز و اشراق گرای بِرگسون باور داشتند. (1) این طبقه بندی نیز امروز به گونهای اندک متفاوت در میان روندهای ذهنی چیره بر ادبیات آمریکای لاتین محسوس است : نویسندگانی مانند آستوریاس و گارسیا مارکز به سنتهای انقلابی این قاره نزدیکند ؛ شخصیتهایی چون فوئنتس و بورخس ذهنیتی غیر انقلابی ، اصلاح طلبانه و محافظه کارانه دارند و نویسندگانی نظیر کارلوس کاستاندا و پائولو کوئلیو به ذهنیت اشراقی گرایش دارند. و در این نوشته ما را با گروه اخیر، کار افتاده است .
برجستهترین ویژگی در آثار کوئلیو، ذهنیت فردی، درونی و اشراقی اوست . مطابق آنچه در دانشنامهی Wikipedia آمده او پس از تجربهی یک دورهی ذهنیت اجتماعی و آنارشیستی کوتاه مدت خود ـ که در جوانی زیر تأثیر اندیشههای عـــارف انگلیســی الیســتر کــــــراولی ( Aleister Crowley ) قرار گــــرفت و به فکـــر استقرار تنها " جـامعهی آرمانی ممکــن " (Alternative Society) افتاد و مرارت حبس چشید ـ از ذهنیت اجتماعی روگردان شد و با انتشار والکیریها ( The Valkyries ) در 1992 یعنی در سالهای میانی عمر یکسره به عرفان درغلتید و به این باور رسید که رهایی اجتماعی در رستگاری فردی و شناخت نیروهای توانمند درونی اوست نه در ستیز بی فرجام اجتماعی . از " جهاد اصغر " که مبارزه ی اجتماعی ـ سیاسی بود ، روی برتافت و به " جهاد اکبر " آهنگ کرد که ستیزی درونی و فردی است و سالک، خود را دشمن خویش می پندارد. پس به تزکیه و تعلیم روی میآورد تا با بهره جویی بهینه از آموزههای عرفان و رازآموزی بومی و سرخپوستی باستان، آلایش از روان بزداید و با گذر از عشق زودگذر ( اِروس ) به محبت پایدار ( فیلوس ) و سرانجام به عشق الهی و جاوید ( اَگاپه ) فرارود. آنچه آثار این نویسندهی عارف پیشهی برزیلی را به خوانندهی ایرانی نزدیک میکند ، همانندی غریب همین آموزهها با تعالیم صوفیه در آثار بزرگ عرفانی ما به ویژه در منطق الطیر و مثنوی معنوی است. ناگــزیری از طــــی مراحل طریقت و سرسپردگی به پیر و مرشد ( ناوال ) و باور به این دقیقه که " سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزلها " رمان های وی را با ذهنیت عرفانی ما مأنوستر می سازد